دیشب داشتم دفتر خاطراتم رو ورق میزدم.به شعر جالبی برخوردم،مربوط به اوایل تابستان!چه حس غریبی داشتم اون روزا.........
نگاه نا دیده نامش را میدانم همانگونه که ناقله ای را در دوردست ترانه ی کلامش را نیز: نسیم چشمه های دور بر دشت منظرم اما چشمانش را نه هرگز ندیده ام نگاه نادیده به گونه ی رودی روان و آسمانی باز پدیدار می شود؛ اگر اینگونه نیست؛ پس تمنای تطهیر در من و شوق پرواز از کجاست؟ |