کوچه
بی تو مهتاب شبی ،باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید
باغ صد خاطره خندید
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت
باز گفتم از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب و آیینه ی عشق گذران است
تو که نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا،که دلت با دگران است
گفتی از این عشق حذر هرگز نتوانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم
یادم آید تو به من گفتی
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم ،نتوانم