غم تنهایی
چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یه دنیا میشه
میره یه گوشه ی پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه.......
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه......
یاد اون شبها میفتم زیر مهتاب بهار......
توی جنگل لب چشمه مینشستیم من و یار