غم تنهایی

چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یه دنیا میشه
میره یه گوشه ی پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه.......
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه......
یاد اون شبها میفتم زیر مهتاب بهار......
توی جنگل لب چشمه مینشستیم من و یار

مسافر

خدا گریه ی مسافرو ندید
دل نبست به هیچکس و دل نبرید
آدما برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
میخونم با این که بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشقا و دلبستگیا
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد میزنه
بیا..........

لحظه های شب رو با ستاره قسمت می کنم.....

تو که بارونو ندیدی
گل ابرا رو نچیدی
گله از خیسی جاده های غربت می کنی
تو که خوابی ، تو که بیدار
تو که مستی ، تو که هوشیار
لحظه های شب رو با ستاره قسمت می کنی
من رو بشناس که همیشه
نقش غصه ام روی شیشه
من خشکیده درخته،توی بطن باغ و بیشه
جاده های بی سوار و
سال گنگ بی بهار و
تو ندیدی
به پشیزی نگرفتی دل مارو
.....
لحظه های تلخ غربت
هفته های بی مروت
تو نبودی که ببینی
شب تار انتظارو
همه قصه هام تو هستی
لحظه لحظه هام تو هستی
تو خیالم ،توی خوابم
پا به پام ،بازم تو هستی........

بی تو....


خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گلای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکارو جا گذاشتی
قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو ، تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خدا برات لالایی میگه
میدونم می بینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
..........


دوستت دارم....حتی حالا که برای همیشه چشمهای قشنگت رو بستی و رویای نداشته هات رو می بینی....

کوچه

بی تو مهتاب شبی ،باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید
باغ صد خاطره خندید
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت
باز گفتم از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب و آیینه ی عشق گذران است
تو که نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا،که دلت با دگران است
گفتی از این عشق حذر هرگز نتوانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم
یادم آید تو به من گفتی
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم ،نتوانم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق،ساکن شود *بدیدمش و مشتاق تر شدم

برای تو می نویسم.....برای عزیزی که میراث عشق را از او به یادگار دارم.....
دیر زمانیست می خواهم برایت بنویسم.... میخواهم همه ی حسم را  برای نوشتن به کار گیرم....اما این حس  جدیدی که وجودم را احاطه کرده رخصت نمی دهد با فراغ بال برایت بنویسم....خود ،خوب میدانی چند روزیست بیش از پیش دل سپرده ی یارم......هنگام نوشتن چشمان زیبا و نجیبت را به یاد میاورم و نوشتن را کنار میگذارم...چرا که دوست دارم چهره ی زیبایت را در ذهن مجسم کنم و با خیالت تنها باشم....آنقدر نگاهت کنم که شاید جبران این دوریها  شود ...که البته نمیشود......و ای کاش بودی ...همیشه بودی که بهار زندگیم را در چشمان پر مهرت جستجو میکردم......چند روزیست بهار را از چشمان تو طلب میکنم.....من هم چون تو دست نوشته ات را می بینم ،میخوانم، می بویم و عاشقانه دوست میدارم....و عطر وجودیت را از برگ برگ دفترم استشمام میکنم...و با خود میگویم ای کاش قبل از دیدنت تمام دفترم را پر کرده بودم که تک تک برگه هایش به عطر پر مهر وجودت آغشته میشد......
باور کنی یا نه هنوز افسوس میخورم چرا هنگام خداحافظی آنقدر نگاهت نکردم که برای  یک دوره دوری دیگر شاید توشه ای باشد.....چرا آنقدر نگاهت را نبلعیدم که هنوز تشنه ی عکسهایت هستم.....
گمان میبردم شیرین زمانی که ببینمت این التهاب درونیم فروکش میکند......اما دلی که به امانت به دستم سپرده بودی با دیدن نیمه ی گمشده ی خود بیش از پیش شعله ور شد....حق هم داشت....دو سال از تو دور بوده است...و دست کم من خوب می فهمم دردش را...درد دوری از......
باور کنی یا نه...باور نمیکنم حس کردن هرم نفسهات رو....و شاید ایثار تن سوز نجیب دستهات رو......اما یک چیز را دیگر خوب باور دارم...بدون هیچ تردید و هیچ شکی .....
دوستت دارم.......ای فر و شکوه همه ی شادی هایم......


*******************************************************
خوابم یا بیدارم تو با منی با من.....

این روشنی از توست بگو از آفتاب نیست
بگو که بیدارم بگو که رویا نیست
بگو که بعد از این جدایی با ما نیست....

اگه این فقط یه خوابه،تا ابد بزار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم که با تن زخمی اسیره
عاشق مرگه که شاید تو دستای تو بمیره

خوابم یا بیدارم ای اومده از خواب
آغوشتو وا کن قلب منو دریاب
برای خواب من ای بهترین تعبیر
با من مدارا کن ای عشق دامنگیر

من بی تو اندوه سرد زمستونم
پرنده ای زخمی اسیر بارونم
ای مثل من عاشق ،همتای من،محجوب
بمون،بمون با من ای بهترین،ای خوب.......