-
یک دو سه!
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 04:34
اونقده دریا بودی ، که تو دلم جا نشدی گفتی که سنگ صبورت میشم اما نشدی دلمو دادم به دست موج چشمات اما تو ، ساحل اون دلی که زدم به دریا نشدی آسمون آبی روزای بی کسیم بودی اما یک مرتبه ابری شدی و وا نشدی ************ با غصه هام ساختی با قصه هام نوشتی خب ......... حالا دلت می خواد پرواز کنی دستاتو ببر تو هوا،بگو یک ،دو،سه...
-
فریب
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 01:16
زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس جز او گرامی نیست بی گمان باید همین باشد آه می فهمی چه می گویم؟؟؟؟؟؟
-
برای بهترینم،برای نیلوفر مرداب!
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 01:05
سه شنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۸۳ کنار پنجره نشسته ام و به ریزش شدید برف نگاه میکنم،ریزش برف همیشه من رو به دوران بچگی بر می گردونه.برف بازیها و آدم برفی درست کردن ها.... و روزهایی که با اون شال و کلاه می کردیم و در حیاط آدم برفی درست می کردیم.بعضی وقت ها هم که باز بیماریش عود میکرد،گوشه ی حیاط می نشست و به ساخت آدم برفی نظارت...
-
دل زده
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 02:12
خیلی سخته اون چیزی که، تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی، که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه، هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که، جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته اون کسی که، گفت واسه چشات می میره بره و سراغی دیگه، از تو و چشات نگیره خیلی سخته که تو پاییز، با عزیزی آشنا شی اما وقتی که بهار شد،یه جوری ازش جدا...
-
خیانت......
جمعه 14 اردیبهشتماه سال 1386 23:56
اشک ، تنهایی ، سرما ، ... یک حضور گرم، دو چشم مهربون، نوازش های یک غریبه، دست تو،دست من، زمزمه های عاشقانه، یه آغوش پر مهر، گرمی بوسه....... ......، اشک، تنهایی ، سرما
-
سرگرمی میخواستی...چرا قلب منو عشق منو به بازی گرفتی.......
شنبه 4 آذرماه سال 1385 04:48
عاشقی من با تو،نه دیگه تکرار نمیشه دنیا رم اگه بدی ، دلم ازت صاف نمیشه تو برو ازین به بعد، خداست که یاورم میشه نه دیگه "دوست دارم"، محاله باورم بشه حیف قلبم که یه روز دادمش به تو امانت چشمای بارونی من کرده بود به چشم تو عادت به خدا جهنمم جایی واسه تو نداره حیف آتیش که بخواد روی سر تو بباره اصل مطلب اینه که،برو پی...
-
شقایق
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 03:57
دلم مثل دلت خونه شقایق چشام دریای بارونه شقایق مث مردن میمونه دل بریدن ولی دل بستن آسونه شقایق شقایق درد من یکی دوتا نیست آخه درد من از بیگانه ها نیست کسی خشکیده خون من رو دستاش که حتی یک نفس از من جدا نیست شقایق،وای شقایق،گل همیشه عاشق شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه شقایق آخرین عاشق تو بودی تو...
-
غم دل
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 04:04
پشت این پنجره ها دل میگیره غم و غصه ی دل و تو میدونی وقتی از بخت خودم حرف میزنم چشام اشک بارون میشه،تو میدونی عمریه غم تو دلم زندونیه دل من زندون داره، تو میدونی هر چی بش میگم تو آزادی دیگه میگه من دوست دارم، تو میدونی میخوام امشب با خودم شکوه کنم شکوه های دلمو تو میدونی بگم ای خدا چرا بختم سیاست چرا بخت من سیاست ،تو...
-
فصل سرد.....
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 17:48
نمی دانم دختر برفی تا کی با تو می ماند و برف بازی می کند اما اگر می خواهی باز هم از برف لذت ببری باید بجنبی چیزی به آمدن بهار نمانده نرگسها آخر عمر برف را فریاد می زنند.....
-
زمزمه ی عشق
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 12:21
ورودت ناگهانی بود.....ورود ناگهانیت به زندگی من!آشناییمون هم مثل خیلی چیزهای دیگه در مورد تو برام عجیب بود...دیدار اول با دعوا!ترافیک...تاخیر...گرسنگی...تشنگی مفرط.....نگاه جستجوگر من و تو به دنبال هم....سردرگم شدن تو شلوغی برای پیدا کردنت و دعوا....! این اولین دعوای جدی من بود ...و اولین غذا خوردن مشترک بعد از یک...
-
هنوز هم........
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 01:49
گهگاهی باز هم نوایی اسم زیبایت را برایم تداعی می کند......و آن وقت است که قطرات اشک همچون باران پاییزی رها می شوند.......تا ببارند... ......هنوز هم می نویسم برایت...... نمیدانم بی تو چه کنم.... نجوا کنان از خود می پرسم ...هنوز هم دوستش داری؟
-
همه زندگی من اون نگاه عاشقت بود...
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 01:13
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی ای که بی تو تک و تنهام توی این غربت سنگی می دونم بر نمی گردی شدی همرنگ دورنگی همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود ؟؟ ...رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنات رو واسه من رفتی گذاشتی التهاب لحظه هات رو حالا من تنها...
-
باور بی یاوری....
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 04:03
بی تو باید...بی تو باید...تا نفس دارم ببارم.... من برای گریه کردن........شونه هاتو کم میارم منم این خسته دل درمانده به تو بیگانه پناه آورده منم آن از همه دنیا رانده در رهت هستی خود گم کرده از ته کوچه مرا می بینی می شناسی اما در می بندی شاید، ای با غم من بیگانه بر من از پنجره ای می خندی با تو حرفی دارم خسته ام بیمارم...
-
دل تو،خنده ی تو،چشمای تو،دستای تو
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 05:29
اومدم شب هارو باور نکنم بوسه نذاشت اومدم غصه رو باور نکنم،شب نمیذاشت حالا باور بکنم یا که باور نکنم دردی درمون نمیشه کاری آسون نمیشه کوه غصه توی قلبم دیگه ویرون نمیشه می تونست چشمای تو شب هارو روشن بکنه نذاره غم توی دل این قده شیون بکنه توی دل هیچ میدونی غم داره آواز میخونه؟ دل تو،خنده ی تو،چشمای تو،دستای تو میتونستن...
-
دل شکسته...
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 02:46
دل به غریبه بستم از همه دنیا گسستم به خاطر غریبه سنت هارو شکستم دل به غریبه باختم قصر رویا رو ساختم نفهمیدم غریبه زشتیش پشت فریبه نفهمیدم اشتباهه عاشقی یه گناهه دلم از آدما خونه میگیره هی بهونه دلم میخواد گریه کنم ولی چرا؟برای کی؟ شاید واسه دل خودم شاید برای دیگری شاید دلم شکسته شد شاید چشام خسته شد از دیدن دلتنگی ها...
-
دل من....
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 06:42
دل من دست بردار دیگه بسه انتظار دیگه هی اسمشو تو به یاد من نیار اون دیگه نمیاد عمرتو هدر نکن دل من.....دل من منو در به در نکن دل من دیگه بسه.... آخه اون که میخوای تو دیگه نمیاد باید بدونی که یه روزی دوباره اون اگه بیاد اون وقت می بینی که اون دیگه حتی تورو نمیخواد دل من.....اینجوری......آخه تنها می مونی دل من غم...
-
گریه کردم زیر بارون....تا که اشکامو نبینی....
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 02:11
چه حالی میشی وقتی احساس کنی همه میخوان فقط با احساست بازی کنن....فقط به واسطه ی اینکه یه دختری؟؟چه حالی میشی وقتی بفهمی همه ی احساسات و همه ی دوست داشتن ها دروغه.....چه حالی میشی وقتی به یکی اعتماد میکنی ...بهش احترام میگذاری....بهش محبت میکنی.....و می بینی طرف تو رو با یه چیز دیگه اشتباه گرفته...!چه حالی میشی وقتی...
-
اندکی صبر، سحر نزدیک است......
جمعه 18 آذرماه سال 1384 07:07
شب سردی است، و من افسرده...... راه دوری است، و پایی خسته....... تیرگی هست و چراغی مرده..... می کنم، تنها، از جاده عبور.... دور ماندند زمن آدم ها....... سایه ای از سر دیوار گذشت...... غمی افزود مرا بر غم ها............. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمده....... تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی......... نیست رنگی که...
-
دوری...
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 04:00
توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن دوتا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکیشون من دیوار از سنگ سیاهه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما نمی تونی که بجنبی زیر سنگینی دیوار همه ی عشق من و تو قصه هست قصه ی دیوار همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو با همین تلخی گذشته شب و روزای من وتو راه دوری بین ما نیست اما...
-
رفتن دلیل نبودن نیست من در آسمان تو پرواز میکنم........
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 07:59
با نا باوری از خواب برمیخیزم....این اولین باریست که به این وضوح دیدمش...و اولین باری که در خواب هم حس میکنم چقدر دوستش دارم.....ای کاش هیچوقت بیدار نمیشدم و میتوانستم پیشش باشم.....خواب عجیبی بود......باهم بودیم...دستان هم را گرفته بودیم....غم از نگاهمان میبارید...گوشه ی خلوتی روی زمین نشستیم و به دیواری سرد تکیه...
-
در آستانه ی فصلی سرد
شنبه 21 آبانماه سال 1384 03:38
و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی....... من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهد شد......
-
نقص فنی!
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 06:11
سلام...باز هم قالب وبلاگ دچار مشکل شده....اگر نتونم نقص رو بر طرف کنم، در وبلاگ قبلی ادامه خواهم داد: http://backofbeyond.persianblog.com در پناه مهر...
-
سیب
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 02:15
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک غضب آلود به من کرد نگاه و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما...
-
نگاه نا دیده
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 06:19
دیشب داشتم دفتر خاطراتم رو ورق میزدم.به شعر جالبی برخوردم،مربوط به اوایل تابستان!چه حس غریبی داشتم اون روزا......... نگاه نا دیده نامش را میدانم همانگونه که ناقله ای را در دوردست ترانه ی کلامش را نیز: نسیم چشمه های دور بر دشت منظرم اما چشمانش را نه هرگز ندیده ام نگاه نادیده به گونه ی رودی روان و آسمانی باز پدیدار می...
-
تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 04:53
پست ایندفعه با پست های سابق کمی متفاوته...مقاله ی زیر رو در یک مجله خوندم ،بد ندیدم اینجا بگذارم تا شما هم استفاده ببرید.ارزش خوندن رو داره: بین کسی که عاشق شده است و کسی که تنها شخصی را دوست دارد تفاوت هایی است نکات زیر به شما کمک میکند تا این تفاوت را درک کنید: *هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تپش قلب شما زیاد شده و...
-
منو ببخش....
شنبه 16 مهرماه سال 1384 04:30
من و ببخش که ساده از عشق تو گذشتم سپردمت به تقدیر بار سفر رو بستم باید برم از اینجا چاره نمونده جز کوچ برای زنده موندن تواین زمونه ی پوچ.... بزار همیشگی شه قصه ی عاشقیمون ...... بین دوراهی شک حیرون و هاج و واجم سفر برای دردم شده تنها علاجم طاقتشو ندارم طاقت دل بریدن سیر بلور اشکو رو گونه ی تو دیدن دیگه حرفی نمونده...
-
ساحل چشمای تو
شنبه 16 مهرماه سال 1384 04:19
اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه اما نه ،گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد به تو گفتم و دلت از قصه ی من باخبر شد آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن روح من یه دریاس پره از موج و تلاطم ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن رفتن یه راه دشوار واسه هرگز...
-
غم تنهایی
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 05:08
چرا وقتی که آدم تنها میشه غم و غصه اش قد یه دنیا میشه میره یه گوشه ی پنهون میشینه اونجا رو مثل یه زندون میبینه غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بجنبی پیرت میکنه وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه....... غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه...... یاد اون شبها میفتم زیر مهتاب بهار...... توی جنگل لب چشمه مینشستیم من و...
-
مسافر
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 04:22
خدا گریه ی مسافرو ندید دل نبست به هیچکس و دل نبرید آدما برای دوری از دیار جاده رو برای غربت آفرید جاده اسم منو فریاد میزنه میگه امروز روز دل بریدنه کوله باری که پر از خاطره هاس روی شونه های لرزون منه از تموم آدمای خوب و بد از تموم قصه های خوب و بد چی برام مونده به جز یه خاطره نقش گنگی تو غبار پنجره جاده آغوششو وا کرده...
-
لحظه های شب رو با ستاره قسمت می کنم.....
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 03:32
تو که بارونو ندیدی گل ابرا رو نچیدی گله از خیسی جاده های غربت می کنی تو که خوابی ، تو که بیدار تو که مستی ، تو که هوشیار لحظه های شب رو با ستاره قسمت می کنی من رو بشناس که همیشه نقش غصه ام روی شیشه من خشکیده درخته،توی بطن باغ و بیشه جاده های بی سوار و سال گنگ بی بهار و تو ندیدی به پشیزی نگرفتی دل مارو ..... لحظه های...