مسافر

خدا گریه ی مسافرو ندید
دل نبست به هیچکس و دل نبرید
آدما برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
میخونم با این که بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشقا و دلبستگیا
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد میزنه
بیا..........
نظرات 3 + ارسال نظر
پگاه سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:32 ق.ظ http://gha3dakvaoldouz.persianblog.com

وبلاگ زیبایی داری شاعری ،نه؟ .....

مجتبی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.ashk-e-mehr.persianblog.com

لطف کردی به من سر زدی عزیزم،از وبلاگت لذت بردم ،حق نگهدارت باد.

Alone چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ق.ظ

گفتی بمون با من بمون ، گفتم میمونم........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد