بی تو مهتاب شبی ،باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید عطر صد خاطره پیچید باغ صد خاطره خندید مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت باز گفتم از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب و آیینه ی عشق گذران است تو که نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا،که دلت با دگران است گفتی از این عشق حذر هرگز نتوانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم یادم آید تو به من گفتی تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم ،نتوانم
شادی آرین
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 ساعت 05:23 ق.ظ
سلام خوشحالم اول شدم این شعر واسه همه خاطره داره بعضیا خوب بعضیها هم مثل من بد بمن سر بزن خوشحال میشم
سلام ممنون که به من سر میزنی بیشتر سر بزن امید دارم لیاقتش رو داشته باشم متنت هم زیبا بود بروز شدم سری بزن تا بد اگه بدی بود بای