سلام...باز هم قالب وبلاگ دچار مشکل شده....اگر نتونم نقص رو بر طرف کنم، در وبلاگ قبلی ادامه خواهم داد:
http://backofbeyond.persianblog.com
در پناه مهر...
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از
باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
غضب آلود به من کرد نگاه
و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من
آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم که
چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت........
دیشب داشتم دفتر خاطراتم رو ورق میزدم.به شعر جالبی برخوردم،مربوط به اوایل تابستان!چه حس غریبی داشتم اون روزا.........
نگاه نا دیده
نامش را میدانم
همانگونه که ناقله ای را در دوردست
ترانه ی کلامش را نیز:
نسیم چشمه های دور
بر دشت منظرم
اما چشمانش را نه
هرگز ندیده ام
نگاه نادیده
به گونه ی رودی روان و آسمانی باز
پدیدار می شود؛
اگر اینگونه نیست؛
پس تمنای تطهیر در من و
شوق پرواز از کجاست؟