-
بی تو....
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 01:26
خوابیدی بدون لالایی و قصه بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمی بینی توی خواب گلای حسرت نمی چینی دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه جای سیلی های باد روش نمی مونه دیگه بیدار نمیشی با نگرونی یا با تردید که بری یا که بمونی رفتی و آدمکارو جا گذاشتی قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی اینجا قهرن سینه ها با مهربونی تو ، تو...
-
کوچه
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 05:23
بی تو مهتاب شبی ،باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید عطر صد خاطره پیچید باغ صد خاطره خندید مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت باز گفتم از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب و آیینه ی عشق گذران است تو که نگاهت به نگاهی...
-
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق،ساکن شود *بدیدمش و مشتاق تر شدم
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 20:21
برای تو می نویسم.....برای عزیزی که میراث عشق را از او به یادگار دارم..... دیر زمانیست می خواهم برایت بنویسم.... میخواهم همه ی حسم را برای نوشتن به کار گیرم....اما این حس جدیدی که وجودم را احاطه کرده رخصت نمی دهد با فراغ بال برایت بنویسم....خود ،خوب میدانی چند روزیست بیش از پیش دل سپرده ی یارم......هنگام نوشتن چشمان...